Dlus.LXB.Ir
.:: Your Adversing Here ::.
 

دانلود رمان دوست مشترک ما – جلد اول

Doost Moshtareke Ma Cover 205x300 دانلود رمان دوست مشترک ما   جلد اول

نام: دوست مشترک ما – جلد اول

نویسنده: چارلز دیکنز

مترجم: عبدالحسین شریفیان

ناشر: انتشارات نگاه

تعداد صفحات:  525  صفحه

توضیحات : چارلز جان هوفام دیکنز  برجسته‌ترین رمان‌نویس انگلیسی عصر ویکتوریا و یک فعال اجتماعی توانمند بود. به عقیدهٔ جیمز جویس، نویسندهٔ بزرگ معاصر، از شکسپیر به این سو، دیکنز تأثیرگذارترین نویسنده در زبان انگلیسی بوده‌است. از او برای داستان‌سرایی و نثر توانمندش و خلق شخصیت‌های به یادماندنی، بسیار تحسین به عمل آمده‌است. دیکنز در طول زندگی خویش، محبوبیت جهانی بسیاری کسب کرده‌است. از آثارش می‌توان دیوید کاپرفیلد، آرزوهای بزرگ، الیور تویست و داستان دو شهر را نام برد. برای “دانلود رمان دوست مشترک ما – جلد اول” ادامه مطلب را مشاهده نماییددیکنز در ۷ فوریه ۱۸۱۲ در لندپورت پورتسی متولد شد. او دومین پسر جان دیکنز، کارمند اداره کارپردازی بحریه بود. پدرش اهل لاابالی‌گری و وامداری بود و کار را به جایی رساند که او را به زندان مارشالسی انداختند. به همین دلیل دیکنز ۱۲ ساله را برای تأمین معاش خانه به کارخانهٔ واکس سازیِ وارن فرستادند. او تا آزادی پدرش از زندان هم‌چنان مجبور به کار بود تا بالاخره بعد از مراجعت پدر توانست به مدرسه بازگردد.

دیکنز بعد از پایان دوره مدرسه در دفتر وکالتی مشغول به کار شد و پس از بررسی زندگی شلوغ و متنوع لندن، بر آن شد تا روزنامه‌نگار شود. در این دوره، در شیوه‌ای سخت از خلاصه‌نویسی، توانایی خود را نشان داد و در مارس ۱۸۳۲ در حالی‌که جوانی حدوداً ۲۰ ساله بود، خبرنگار امور عمومی و پارلمانی شد.

دیکنز در سال ۱۸۲۹ دلدادهٔ دختری به نام ماریا بیدنل شد، اما والدین ماریا او را از لحاظ اجتماعی در سطحی نازل‌تر از خود یافتند. این دلباختگی و برخوردی دیگر با او در میانسالی دیکنز، بعدها در عشق شخصیت معروف رمانش دیوید کاپرفیلد به دختری به نام دورا بازتاب یافت.

نخستین طرح‌وارهٔ دیکنز به سال ۱۸۳۳ با پیوستن به مورنینگ کرونیکل به عنوان ناهار در پوپلار منتشر شد و در پی آن، طرح‌واره‌های دیگر انتشار یافت. او در این سال‌ها با پرسه در نواحی خارج از لندن و حضور در گردهمایی‌های انتخابات مقدماتی مجلس و تهیه گزارش از آن، وارد زندگی اجتماعی‌ای شد که گسترش آن، سریع و لحظه به لحظه بود. او در اوایل سال ۱۸۳۶، دو ماه پس از انتشار طرح‌واره‌هایی از بوز، با کاترین هوگارت ازدواج کرد و پس از آن برای نوشتن داستان زنجیره‌ایی که بعدها نامه‌های پیکویک نام گرفت، قرارداد بست. او پیش از آن سردبیری بنتلیز مسیلانی را پذیرفته بود که در آن، از سال ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۹ الیور تویست منتشر شد.

دیکنز در اوایل ۱۸۳۷، صاحب اولین فرزند خود از ده فرزند شد و در ماه مه، شاهد مرگ خواهر همسرش بود که از اوایل زندگی مشترک آن دو، با آن‌ها زیسته بود. یاد فقدان شدید او برای دیکنز بعدها در بیماری سخت رز میلی در الیور تویست بزرگ داشته شد.

.: ادامه مطلب :.

داستان های کوتاه

خجالت نکش
 
 
نوه گلي دارم که هروقت براي خريد اسباب بازي زورش به پدر و مادرش نميرسه مياد سراغ من
و باشيرين زبوني وادارم ميکنه تاباهم بريم و اسباب بازي مورد نظرش رو بخريم.
روز گذشته براي دومين بار در اين ايام اين افتخار ميمون نصيبم شد .
وارد يکي از فروشگاه هاي اسباب بازي شديم ، زمان زيادي نگذشت که آقايي با دو دخترش وارد فروشگاه شد ، هر کدوم از بچه ها باتوجه به سليقش عروسکي رو بغل کرد و اصرار ميکرد که من همين رو ...

 

.: ادامه مطلب :.
  • نوشته : Adnan.gh
  • تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:داستان های کوتاه,
  • " پرستوهای عاشق "

     
    " پرستوهای عاشق "
     
       
     
     
     
     
     
    اواخر عصر بود، خورشید بعد از یک روز طولانی نور افشانی کردن می رفت تا در پس کوه های بلند به آرامش برسد، نسیم خنک بهاری در آن هنگام از روز وزیدن را آغاز کرده بود و ابرهای تیره را با خود به پهنای آسمان شهر می کشاند، انتظار می رفت که شبی بارانی در پیش باشد، در آن موقع شلوغی عصر، کماکان مردم بی توجه به تاریکی....

    .: ادامه مطلب :.
  • نوشته : Adnan.gh
  • تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:" پرستوهای عاشق ",
  • ادامه پرستوهاي عاشق...

    ادامه پرستوهاي عاشق...
     
     
     
     
     
     
    شیدا روبه روی پدرش ایستاد و در حالی که اشکهایش قطره قطره بر روی پهنای صورتش سر می خورد، گفت: _" باشه... پس بذارین منم حرف آخرمو بزنم، بابا، من هیچوقت ازدواج نمیکنم اگرم بکنم فقط فرهاد رو به عنوان مرد زندگیم قبول میکنم... همین! " این را گفت و دلشکسته به اتاقش پناه برد، بغضش ترکید و با صدای بلند گریه سرداد...
    صبح دلپذیری با شکوه رخ نموده بود، روز زیبایی که از آن بوی آغاز و تازگی به مشام می رسید و در آن همه چیز هویدا بود، جز واژۀ تنفر و بی مهری.
    .
    .
    .
     

    .: ادامه مطلب :.
  • نوشته : Adnan.gh
  • تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب: ادامه پرستوهاي عاشق,,, ,
  • پسرم خر نشوی، مهریه ناقابل نیست

    پسرم خر نشوی، مهریه ناقابل نیست

     

     
     
     
     
    ای که بر جنس مخالف متمایل باشی

     

    پند من گوش بگیری اگر عاقل باشی
    گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
    ......
    .
    .
    .
    .

    .: ادامه مطلب :.
  • نوشته : Adnan.gh
  • تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:پسرم خر نشوی, مهریه ناقابل نیست,
  • سخنانی بسیار زیبا از اُشو !

    به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

    سخنان اشو به مریدانش در بیش از ششصد کتاب منتشر و به بیش از سی زبان ترجمه شده است. اشو در ۱۹ ژانویه ۱۹۹۰ کالبد خاکی اش را ترک گفت اما مرکز او در هندوستان همچنان بزرگترین مرکز رشد روحی در دنیاست.



    در زیر جملات زیبایی از اشو را میخوانید


    **مسئله رفتن به بهشت نیست . آموختن هنر در بهشت بودن است در هرجا که باشی .


    ** برای دست یافتن به چیزهای پرارزش، باید که عشق پیشه کنی .


    ** هیچ کس لایق نیست اما هستی از روی فراوانی خود می بخشد .


    **
    تو باید ناخودآگاهی ات را به خودآگاهی متحول سازی . وقتی ذره ای ناخودآگاهی در تو باقی نمانده باشد و سرشار از نور و روشنی باشی یک عارف می شوی ، یک عارف واقعی .


    ** همیشه خودآگاهی را برگزین و از ناخودآگاهی دوری کن . هرچه که تو را ناخودآگاه می سازد نادرست و هرچه که به تو کمک می کند خودآگاه شوی درست است .


    ** خداوند یعنی نهایت خودآگاهی .


    ** فقط یک چیز وجود دارد که باید از آن ترسید و آن خود ترس است .


    ** خداوند هیچ گاه در زندگی کسی مداخله نمی کند زیرا او آفریده خود را دوست می دارد . خدا همه را آزاد گذاشته تا حتی با او مخالفت ورزند.



    ** دیوارهایی را که دور خود کشیده ای خراب کن تا آزاد شوی . تا همه آسمان و ستارگان از آن تو شود و بتوانی جرعه ای از جام عشق ، حقیقت و خداوندی سرکشی .


    ** هیچ گاه به پشت سر خود نگاه نکن . هیچ چیز باارزشی در پشت سر وجود ندارد.


    **پهناورترین ، خطرناک ترین و ناامن ترین مکان ، دنیای درون توست . به همین دلیل کمتر کسانی جرأت می کنند وارد آنجا شوند .


    **مراقبه یعنی فراگیری فراموش کردن تمام چیزهایی که فراگرفته ای . یعنی رها شدن از شرطی شدن ها و خواب واره ها .


    **لحظه ای که خدا را بشناسی خدا می شوی . زیرا شناخت خدا همچون دانش نیست که بتوانی از یادش ببری . شناخت خدا به این معناست که خدا تنفس و تپش قلب تو شده است .


    ** در دنیا زندگی کن اما نگذار که دنیا وارد تو شود . در دنیا باش اما از دنیا نباش .


    ** با تمام وجود در این لحظه زندگی کن تا این لحظه دروازه ورود خداوند شود . اگر دست از گذشته و آینده برداری فقط خدا باقی می ماند .


    ** تو هر لحظه بر سر دوراهی قرار داری : راه غمگینی و راه شادمانی . انتخاب راه به تو بستگی دارد.

  • نوشته : Adnan.gh
  • تاریخ: چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب: سخنانی بسیار زیبا از اُشو !,
  • ◁ ◂ ◃ ◄ ❤وقت تمام است. ..برگه‌ها بالا.... ❥▶ ▸ ▹ ▷

    در جلسه امتحانِ عشق

    من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!



    یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی....

    .: ادامه مطلب :.
  • نوشته : Adnan.gh
  • تاریخ: جمعه 6 بهمن 1391برچسب:,
  • داستان های کوتاه

    یک داستان عاشقانه و غم انگیز زیبا از یک دختر
     
    سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

    هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

    گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟
    .
    .
    .
    .

    .: ادامه مطلب :.
  • نوشته : Adnan.gh
  • تاریخ: یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:یک داستان عاشقانه و غم انگیز زیبا از یک دختر ,
  • داستان های کوتاه

    داستان عاشق واقعی
     
     
     
    تو چشای سیاهش زل زد همون چشمایی که وقتی ۱۶سال بیشتر نداشت

    باعث شد تا پسرک عاشق شود و با تهدید و داد و هوارو عربده بالاخره کاری کرد که باهم دوست شدن

    دخترک نگاهی به ساعتش کرد و میون حرفای پسرک پرید و گفت:

    من دیرم شده زودی باید برم خونه...
    .
    .
    .
     

    .: ادامه مطلب :.
  • نوشته : Adnan.gh
  • تاریخ: یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:داستان های کوتاه,
  • داستان های کوتاه

    بین شما کسی مسلمان هست؟
     
     
    .
    .
    .
    .
    .

    .: ادامه مطلب :.
  • نوشته : Adnan.gh
  • تاریخ: یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:داستان های کوتاه,
  • صفحه قبل 1 2 صفحه بعد


    dlus

    Adnan.gh

    dlus

    http://dlus.lxb.ir

    Dlus.LXB.Ir

    دانلود رمان دوست مشترک ما – جلد اول

    Dlus.LXB.Ir

    به وبلاگ من خوش آمدید

    Dlus.LXB.Ir